سوپرایز همسری و خانوادهامون
روز بعد از اینکه فهمیدم یه فرشته نازنین تو وجودمه همش تو فکر بودم چطور همسری رو سوپرایز کنم آخه میدونستم خیلی شوک زده میشه چون دیوانه وار منتظربچه بود می گفت که ما 2 سال نامزد بودیم کلی اینورو اونور رفتیم و به قول معروف نامزد بازیامونو کردیم الانم یکسال از ازدواجمون گذشته بقیه لذتای زندگیمونو می خوام با بچمون تجربه کنیم و منم همیشه بهش می گفتم انقدر عجله نکن شاید 1 سالی طول بکشه انقدر به من استرس نده و حالا که خدا اینطور مارو غافلگیر کرده بود پس منم باید یه جورایی این خبر مهمو با کلی تدارکات بهش بگم به خاطر همینم اون شب چون دیر وقت اومدم خونه تا فرداش چیزی نگفتم ولی بماند که من اصلا تا صبح از ذوق و هیجان نخوابیدم صبح که سر کار رفتم اول سرا...